محل تبلیغات شما

افق درخشان



عکس و تصویر میخوای از #زندگی #لذت ببری؟ . این #مقایسه های بی معنی رو از زندگیت حذف .

میخوای از #زندگی #لذت ببری؟
این #مقایسه های بی معنی رو از زندگیت حذف کن!
وقتی هی وضع خودمون رو با بقیه مقایسه می کنیم ؛
#قشنگی های زندگی خودمون به پستو کشیده میشه؛
ظاهر زندگی طرفت میشه یه #کاخ #مجلل که مرتب #سایه #سنگین غمش رو روی #کلبه زندگیت میندازه؛
فقط #حرص خوردن و خود خوری ها واسمون میمونه.
یهو می بینی بین این مقایسه کردن ها عمرتو تلف کردی بدون اینکه از #لحظه های قشنگت لذت برده باشی.
تو خودتو با یکی دیگه مقایسه میکنی و افسوسشو میخوری ،اون با یکی دیگه
و دیگری هم با تو ، یه چرخه تکراری مسخره .
دلت که سیر باشه ، نوشیدن یه #چایی لیوانی #آتیشی ، روی #زمین سبز شده از جوانه های تازه در آمده رو به روی قرص #خورشید #پاییزی ، میارزه به خوردن یک #فنجان #قهوه تلخ در کریستالی #گرانقیمت روی مبلی اشرافی رو به روی #دریای #تنهایی زندگی‌.
خودت باید لحظه هاتو قشنگ کنی!بلد که نباشی ، #بهشت هم بری بازم قانع نمیشی!


عکس و تصویر دقت کردین: وقتی به #رویاهامون فکر می کنیم ، چقدر #انرژی #مثبت می گیریم! یه .

دقت کردین: وقتی به #رویاهامون فکر می کنیم ، چقدر #انرژی #مثبت می گیریم!
یه لحظه تو #جذبه #زندگی فرو می ریم؛ #حس #سر_زندگی تو #رگ هامون به #جریان میفته؛
یهو #حال دلمون از #دلمردگی و #یاس به #طروات و #امید عوض میشه.
حتی #دید نگاهمون به دور و برمون #تغییر میکنه.
انگار تازه متوجه خودمون شدیم؛ به #عمق #خواسته مون ، به چیزی که واقعا میخوایم .
شاید نشه به بعضی از رویاهامون برسیم؛
ولی همین که #جوانه امید به تحققش ته دلمون #زنده است؛
یعنی روحمون هنوز داره #نفس می کشه.


عکس و تصویر لحظه های هست که دوس داری هی کش بیان نه تموم بشن ، نه تکراری .

لحظه های هست که دوس داری هی کش بیان
نه تموم بشن ، نه تکراری
همونجور قشنگ و تازه و پر از حسِ خوب بمونن.
مثل وقتایی که خیلی زود از خواب پا میشی و هر چی پهلو به پهلو میکنی ، دیگه خواب به چشمت نمیاد
یهو پا میشی میری بیرون ، توی حیاط ، روی ایوون و چشمت میخوره به اولین جرقه های خورشید.
آسمونو می بینی با رنگای زرد و نارنجی و قرمز مخلوطِ تو هم .
بدون اینکه بفهمی چرا ؟ به خودت میای میبینی همونجور خیره وایسادی و منتظری قرص کامل خورشیدو ببینی.
چند لحظه بعد ، وقتی نور قرمز تیزش به چشمت میخوره
یه لبخند قشنگ میشینه رو لبت؛
یه برق خاصی تو چشات میدرخشه؛
و یه شادی کوچولو و گذری ته دلت حس میکنی؛

پی نوشت :
چه قشنگه روز جدیدت رو با نگاه به طلوع خورشید شروع کنی
با نگاه به نور مطلقی که از تاریکی محض بلند شده و با درخشش پر از امیدش تاریکی شبو پس زده
 


عکس و تصویر دارم غریب و آشنا را می شمارم این خیل مشغول عزا را می شمارم هی .


میدونین چرا برای رفتن به کربلا ، اینجوری بی تابیم و خودمون رو به آب و آتیش میزنیم؟
میدونین چرا از قافله اربعینی ها جاموندن ، برامون سنگینه؟
شیعه داغ یاری حسین بر جانش نقش بسته است؛
می خواهد جانش را بر ضریحش بچسباند و بگوید :
حسین جان ، مرا ببخش ، نبودم یاریت کنم ؛مرا ببخش دیر به دنیا آمدم ؛آقا جان شرمسارم.
می خواهد جانش را کف دست گیرید ، بین الحرمینش را قدم کند و رو به سوی آسمان فریاد زند:
بارالها ، من نبودم حسینت را یاری کنم ، مهدیت را برسان تا انتقام خون حسینت را با فدا کردن تمام هستی ام در رهش بگیرم.

پی نوشت :
اصل اربعین بیعت گرفتن حسین (ع) برای مهدی (عج) است، مبادا غافل از این بیعت گردیم!



عکس و تصویر معلم گفت: ضمائر را نام ببر. گفتم:من،من،من. گفت:پس بقیه کجا رفتند؟ گفتم:همه رفتند کربلا ، .


شب های دلتنگی ام را ، در فراغ لحظه دیدار تو ، ای زیباترین تفسیر "عشق" بی رویای بین الحرمین ات چگونه سر کنم؟
برای هزارمین بار روی سجادهِ دلتنگیِ دلم می نشینم و دریا دریا مروارید را بر ساحل ماتم زده صورتم می چکانم.
دوباره چشم هایم را می بندم و دلم را در دریای رویایت غرق میکنم.
قایق خیالم را با شور به دریای وجودت می افکنم و یک چشم بر هم زدن از زمین و زمان کنده میشم.
به سان پری سبک بال گشته ام رها و آزاد و به ناگه به سویت طی الارض میکنم.
خودم را می بینم که بر جاده ای خاکی فرود می آیم .
با چادری مشکی ، از ماتمِ عزایت ؛ با کوله ای لبریز از ، دلتنگی و عشق.
قدم قدم از کنار نخلستان ها میگذرم در حالی که با زمزمه "کربلا،کربلا ما داریم می آییم"دم گرفته ام.
لا به لای رودی خروشان راهم را به سوی دریا می گشایم.
گاه کنار موکب های نور می نشینم ؛ گاه کنار عمود های جاده.
می نشینم ، بر میخیزم ، لبخند میزنم ، میگریم و برای لحظه دیدارت دیوانه وار قدم بر می دارم.
اکنون لحظه موعود فرا رسیده است و من به دیار خورشید های زمین قدم نهاده ام ؛ به تکه زمین مزین شده به نام "حسین."
بین راه مردد می ایستم.
چونان راه گم کرده ای ، مستاصل میشوم.
به کدامین سو پر گشایم؟!
به کدام سوی این کهکشانِ دو خورشید؟!
رسم ادب نباشد بی اذن علمدار بر خیمه آقا قدم نهادن.
نمی شود ! آخر عباس بر در خیمه ، منتظر "عاشقان حسین" است.
مگر میشود بی اذن این آقا حضرت نور را دید؟
نگاه آخرم را بر "خیمه خورشید" میدوزم و به سوی گرفتن " نامه اذن" به حضرت ماه سلام می دهم. "السلام علیک یا اباالفضل عباس."
آقااجازه میدهی چشم هایم را زیر پای "حسینت" نهم؟
و چه خوش است آوای حیدری سقا در گوش جانم.
"السلام علیک یا اخی یا حسین."
"زائر حسین" بشتاب که "حسین" تشنه یار است در سر تاسر زمان. "بشتاب."


Résultat de recherche d'images pour "‫کتاب‬‎"

کتاب مفهومی شگفت انگیز است. سخنی است که در کالبدِ صفحات و کلمات نهفته گشته. گوینده می گویدش و این خود سخن و مخاطبند که در پیِ هم می روند و می جویند و در پایان یکدیگر را خواهند یافت.

کتاب پلی است از اعماقِ وجودِ گوینده ای، راهگذاری می جوید تا قدم در این راه گذارد. چه بسا که سالیانِ سال از مرگِ گوینده اش بگذرد اما کلام هنوز هم باقی است! می جوید و می جوید و این کابوسِ انتظار، ذره ای بر تصمیمِ راسخش اثر گذار نخواهد بود. این مخاطب است که شاید بعد ها در این جادۀ طویل، بر پلِ کلامی که از اعماقِ گوینده سررشته دارد، گام نهد. پلی که نویسنده بنیاد و شالوده اش را از نهادِ افکارِ خویش نهاده است؛ و این راه می تواند مدت طولانی فکر و ذکرش را به خود وا دارد و مشغولِ خویش کند.

Résultat de recherche d'images pour "‫کتاب‬‎"
گفتم کتاب سخن است؛ هر سخنی هم گوینده ای دارد، لیک برخی کتاب ها را از زبانِ گوینده نمی شنویم بلکه خواهیم خواند و شاید این مخاطب، هم صحبتش را قرن ها بعد دریابد. چراکه گاه گفته ای هست اما شنونده ای نیست که گوش فرا دهد. گوینده حرفش را نگه می دارد، می نویسد و گوشه ای می گذارد. حرفِ نویسنده در کتاب می ماند و می ماند تا سرانجام شنونده شنونده اش، آن را خواهد یافت. در اینجاست که "ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد" جلوه گر می گردد. 
ولی بعضی نویسنده ها، نمی نویسند. بهتر بگویم راستش، بعضی کتاب ها هرگز نگارش نخواهند یافت! در کنجِ دلِ دلتنگِ گوینده می مانند و هیچ گاه شنیده نمی شوند.
چه بغض هایی که یک عالم کتاب شود! گاه فقط یک نگاه خودش کتابی است قطور که تا عمر داری از از یادت نمی رود. کتاب ااماً نوشتاری نیست.

اما آنها که به رشته نوشتار در می آید چطور؟ به راستی در کجا؟! کدام محل است که باید دنبالشان باشیم؟ در کنجی تاریک آیا پیر و فرتوت، خاک می خورند و سرفه می کنند؟ یا در تنهایی خویش غرقِ خوابی عمیق؟! خانۀ کتاب ها را جست و جو کنیم! ده ها، صد ها، هزاران کتاب چشم به راهند! وه که انتظار چقدر تلخ و سنگین است!. بهتر است بیشتر معطل نکنیم! ناگفته نماند، شاید هم پشتِ یک ویترین روی جلدش برچسبِ قیمت باشد.

ممکن است باور نکنی اما سخن هایی هست که قیمت دارند! برایش پول می دهی، بها می دهی، وقت می گذاری – البته امیدوارم اینها را صرفِ سخنی کنی که ارزشمند باشد – که آن سخن یقیناً قیمت دارد! بحثِ ارزش شد؛ یاد دارم دوستی می گفت:"کتاب ها مثلِ آدم ها هستند". تعجبی هم ندارد! هر چه باشد کتاب سخن است و سخن از گوینده اش سرچشمه می گیرد و وابسته به اوست که این سخن، چون خس و خاشاک شود یا درّی بگردد که غواص برای یافتنش تا کفِ دریا خواهد آمد، صدف را خواهد شکافت و گوهرِ معنا و محتوا را از آن برخواهد چید!

Résultat de recherche d'images pour "‫کتاب‬‎"
بگذریم؛ به راستی "از روی بعضی هایش باید مشق نوشت." اینهایند که همگی را به حیرت و شگفتی باز خواهند داشت. اینهایند که دلِ کوه را آب می کنند. اما در مقابل. "بعضی را باید نخوانده دور انداخت!" حتی ارزش آن را ندارد که لحظه ای هم صحبتشان شوی! کافی است جایی گیرت بیاورد تا با چرندیاتش روح پاکت را مسموم کند، ذهنِ زیبایت را تاریک و بیمار کند. همان بهتر که دو دستی تقدیم زباله دانی شان کنی! کتاب خوب به تو خواهد آموخت آنچه را که می بایست بدانی و انجام دهی. بستگی دارد نویسنده یا همان گوینده چه می خواهد؟ می خواهد از مهربانی سخنی جای گذارد که آیندۀ تو را روشن و زیبا سازد یا شاید تنها دلنوشته ای است.

داستانی و افسانه ای ایست که گاه درسِ زندگی را به تو خواهد آموخت و گاه تو را به دلتنگی های ناگفتۀ نویسنده آگاه می کند. از کیفیتِ سخن، گوینده را بشناس! کتاب همچون شناسنامه ای ایست که گوینده را به تو می شناساند، شناختی که شاید هیچ وقت در یک دیدارِ روزمره و ساده برایت حاصل نشود! شاید بتوان گفت کتاب، داستانِ خود نویسنده / گوینده است! داستانی که تو را مدی به فکر فرو خواهد برد و تو در اندیشۀ آنی که چه خصلت هایی در گوینده او را به این حرف ها وا داشته است؟


پی نوشت :
متن بالا توسط برادر کوچکترم نوشته شده امیدوارم از خوندنش لذت برده باشین! انتخاب تصاویر با خودم بود.

عکس و تصویر هنر ابزار قدرتمندی است ، جادویی مسحور کننده که نه مختص زمانه کنونی که از .

هنر ابزار قدرتمندی است ، جادویی مسحور کننده که نه مختص زمانه کنونی که از ابتدای نقش بشر بر زمین به دو شیوه مورد استفاده واقع شده؛مثبت و در راه خدا ،منفی و در راه شیطان.
اما از آنجا که این جادوی پیچیده در شمایلی زیبا و فریبنده ظاهر گردیده گاه به سختی می توان نقش منفی و شیطانی آن را بیرون کشید.
هنر در همه ابعادش ظاهری اش : نقاشی ، موسیقی ، فیلم ، شعر ؛ می تواند نمود تفکر خدا یا تفکر شیطان باشد.
تجربه تاریخی تفکر شیطان به خوبی بر این واقف است که حمله مستقیم به اعتقاد جامعه ای ثمره مطلوبی نخواهد داشت پس چه راهکاری بهتر از اینکه از محبوب ترین عنصر اجتماعی بهره گیرد.
هنری که به ذاتش محبوب عموم جامعه است ؛ بهترین ابزاری است که می تواند با در آمیختن ماهرانه ای از تفکر سالم و مسموم حق و باطل را در هم مخلوط کند و قدرت تصمیم درست را از مخاطب سلب نماید.
بدین گونه که بر باورهای دینی وارد میشود و ذره ذره تفکر مسموم شیطانی را با مهارت محض در جای جای نقش هنری به کار میبندد و بر ناخودآگاه فرد چنان تاثیری وارد نماید که حسِ قوی مبارزه با آن تفکر مسموم به تدیج در وجودش ضعیف و ضعیف تر گردد.
نمود چنین اعمال تفکر شیطانی را به وضوح در سینمای صهیونیستی هالیوود می بینیم:فیلم های پر زرق و برق با هزینه های گزاف و مهیج که فریبنده ذهن ها پرداخته نشده است.به طوری که به سختی می توان اسیر این جادوی زیبا و مسحور کننده نشد.
به ویژه جوان و نوجوان امروز که به شدت کنجکاو ،در پی هیجان و مشتاق کسب تازه های جدید و ناشناخته ی دنیای بیرون است.
متاسفانه برخی مسئولین زیربط چشم بر این ابر قدرت جادویی بسته و فقط بر جوان کنجکاو سرکوفت انحراف میزنن ، نتیجه سوء چنین تفکر غلطی ، عطش بیشتر به سوی جادوی رسانه ای غرب و افتادن در باتلاق گندیده تفکر شیطانی است.
راهکار چیست؟ پاسخ ساده است ؛

باید جوان و نوجوانمان را باچنان تفکری قوی بار آوریم که به راحتی اسیر جادوی این ساحره هزار رنگ نگردد.
برخی قوانین دینی و اجتماعی حاکم بر گستره جامعه به خودی خود بر جوان آزاد امروز قابل پذیرش نیست.جوانی که مایل به کسب تجربه های تازه است و برای هر چیزی که بدان امر میشود ، علت می طلبد.
وقتی چیزی را بر این تازه دانش آموز دنیای پیچیده عرضه میداریم اگر علت و نتیجه آن را منطقی به او بیاموزیم و تفکرش را به کار گیریم به سختی می توان او را از باور قلبیِ -دینی اش باز داشت ، حتی با زرق و برق ساحره ای چون رسانه.
این می شود که چنین جوانی وقتی مخاطب فیلم و سریال هالیوود میشود نه تنها تسخیرش نمی گردد که به خوبی قادر خواهد بود ناخود آگاهش را کنترل کند و تزریقات شیطانی بر پیکره دینش را دریابد و با آنچه آموخته است خنثی نماید .


عکس و تصویر گمان میکنم زیباترین لحظه ، دقایق پیش از طلوع باشد. ، آنگاه که ایستاده به .

گمان میکنم زیباترین لحظه ، دقایق پیش از طلوع باشد.
،
آنگاه که ایستاده به افق چشم دوخته ای و لحظه ها را برای دیدنِ آن نور خیره کننده ی زنده گرداننده ی زمینِ خاموش می شماری.
،
لحظاتی که یقین داری هر آن خواهد رسید ، آن ثانیه خاص ، که تاریکی شب را در کام خویش فرو بلعد.
،
به راستی چه شباهت عجیبی است بین خورشید عام و خاص هستی و این دقایقِ پیش از طلوع به وضعِ ایرانِ چهل ساله امروز.
،
پشت سر را که می نگری سیاهی ظلم تاریخ را می بینی پیش از فجر نخستین (انقلاب ۵۷) و به افق که خیره می شوی چه مشتاقانه در فجر دومین (آخرامان نزدیک به ظهور) به دنبال خورشید (امام موعود)می گردی.
،
سیمای شب را که بنگری به یاد می آوری ماجرای طولانی این سیاهی تار را.
،
شبی که از غروب یک آفتابل مه آلودِ کذایی (نظام سلطه) با درخشیدنِ ستارهِ شب (نهضت حضرت امام) آغاز شد و با روشنایی ماهِ جانشین (زعامت رهبری) ادامه پیدا کرد.
،
و اکنون تو در دمادم طلوع ، کتاب شب را که ورق بزنی به یاد می آوری آنچه را پشت سر نهاده ای.
،
اوایل شب را که گرگ و میش بود فضا و خودی از غیر ، قابل تفکیک نبود.
،
به یاد می آوری حمله گرگ به گوسفندان غافل را؛
،
دریدن ها را ، خون های ریخته از خوی حیوانیت را.
،
به یاد می آوری آن دمادمی را که سیاهی شب رنگ ها را در نوردید و چشم های نابینای جاهلان را در چاه ظلمت فرو افکند.
،
به یاد می آوری ماه را که چگونه سپاهِ حق را از پرتگاه ظلمت رهانید و به راه هدایت رهنمون سازید.
،
به یاد می آوری ابرهای فتنه را که پرتو ماهِ آسمانت را پوشاندند و لغزش هایت را که اگر سوسوی ستارگان شهیدش نبود هلاکتت حتمی و آخرتت تباه بود.
،
شبی طولانی که رهاوردش برایت گرسنگی بود (تحریم) و تازی گری حیوانات درنده (اشکال متعددجنگ) و لاشخورهایی (رسانه لجن پراکن) که به انتظار پاره کردنت لحظه میشمردن.
،
اکنون خودت را بر قله ایستادگی ، خیره به افق بر انداز کن که چگونه به سنگریزه های مسیرت ، فاتحانه طعنه می زنی.
،
از گرگ و میش سحر هراسی بر دلت راه نده که این تاریک ترین لحظه شب ، نویدِ طلوعِ صبحِ ظهور دارد.
،
پایت را بر زمینِ سفتِ ولایت محکم کن؛
مبادا آخرین سِحر شب ، تو را از باور به آمدن ، آن خورشید حتمی ، مایوس دارد.
که اگر لغزیدی بی شک در حجابِ شب زنجیر خواهی شد.
.
پی نوشت :
مسیرت مشخص، امیرت مشخص، مکُن دل دل، ای دل!
بزن دل به دریا؛ که دنیا، که دنیا، که دنیا، به خُسرانِ عقبی نیــرزد
آنچه ایران در پسا کرونا خواهد دید درخشیدنِ محض است.
مبادا از این کشتیِ نجات جدا گردیم که دریا بس مواج و طوفانی است.

اللهم عجل لولیک افرج

عکس و تصویر دلم دوباره یک شاعرانگی زیبا میخواهد؛ بیخیال همه دنیا بنشینم کنج اتاق،کتاب های قدیمی رمانم .

دلم دوباره یک شاعرانگی زیبا میخواهد؛
بیخیال همه دنیا بنشینم کنج اتاق،کتاب های قدیمی رمانم رابردارم
و لای زندگیهای رویایی شان غرق شوم.
،
خودم را جای تک تک قهرمانها بگذارم
فصل به فصل با غمهایش غصه بخورم و با شادیهایش لبخند بزنم؛ترس هایش را لمس کنم و با موفقیت هایش احساس غرور.
،
قهرمان دنیای کوچک خودم شوم.
نه از جنس آن ابرقهرمانهای خیلی خیالی با نیروهای عجیب و غریب
که یک هو ظاهر میشوند و دنیا را مبهوت میکنند.
،
همان ها که فقط در کتابهای خیالی قدرت دارند و برای اینجا این حقیقت واقعی فقط سرابن.
نه قهرمان قصه های من قدرت جادویی ندارند،از یک دنیای عجیب زاده نشده اند و با هیولاهای رعب انگیز افسانه ای نمی جنگند.
،
قهرمان کتاب های من،آدم هایی هستند شبیه خودم،شبیه مادرم،پدرم ،دوستم،همکارم،استادم،همسایه ام،آشنای دورم.
،
یک آدم معمولی مثل همه معمولی هایی که دور و برم هستند.
به دنیا می آید،
کودکی هایش را با بازیهای بچه گانه و خیالات شیرین پر میکند،
نوجوانی اش پر است از اسطوره هایی که آرزو میکند کاش یک بار از نزدیک ببیند،
جوانی که آرزوهای بزرگ دارد و شبانه روز میدود تا به رویایش حقیقت ببخشد،
به میانسالی که می رسد می ایستد خودش را برانداز میکند،کوله بارش را نگاه میکند و اندوخته هایش را میشمارد.
،
به یاد بچگیهایش حسرت می خورد
از لجبازی های نوجوانی اش خنده اش میگیرد
از حرص خوردن های بیخود جوانی اش عصبانی میشود
و از زندگی ساده پر از پیچ و خم اش خاطره میسازد.
،
به صفحات آخر کتاب که میرسی هم خوشحالی هم نه و دوست داری بدانی آخر زندگی این شبیه تو چه میشود؟
،
همین که داستان کتاب تمام میشود چند لحظه مکث میکنی،لبخند میزنی و سپس یک غم کوچک درونت حس میکنی،انگار گوشه ای از وجودت کنده شده و این ناراحتت میکند.
،
با خودت فکر میکنی چه کتاب خوبی،چه نویسنده حاذقی،دلم برای قهرمانش تنگ میشود.
و بی آنکه بفهمی داری کسی راتحسین میکنی که همین حوالیت زندگی میکند.
،
یک قهرمان معمولی،کسی که ادعایی ندارد.
فقط یاد گرفته است کارش رادرست انجام دهد،
هرجا که باشد.
برای هدفش میجنگد،
شکست که میخورد غمگین میشود،اشک می ریزداما،سرخورده نمیشود.
به هدفش که رسید خوشحال میشود اما،غرور اسیرش نمیکند در همان باقی سطح بماند.
از من بپرسی افسانه ها حقیقت دارند،آن بهترینهایی که آرزو میکنیم کاش جایشان بودیم یا از نزدیک می دیدمشان.
کافی است چشم هایمان راکمی بیشتر باز کنیم وحقیقت های ساده دور و برمان راببینیم.
خوب که نگاه کنیم،قهرمانهای قصه ها رامیبینیم.

پی نوشت :
قهرمان کتاب زندگی خودت باش.


عکس و تصویر #من_قاسم_سلیمانی_هستم #انتقام_سخت #لبیک_یاحسین


سلام ای قوت قلب هایمان!
حال که در ماوای ابدی ات آرام گرفتی؛
برایت می نویسم؛
مالک اشتر علی؛
قلبم از رفتن ات به تپش افتاده و جگرم از شهادت ات پاره پاره گشته است.
چنان سوزی بر جانم افتاده که شب و روزم را در هم آمیخته است.
قوت قلب ما ، دلم مان به بودن ات قرص بود.
هر بار از آن حرام زادگان لعنتی غلطی سر می زد می گفتیم سردار جواب تان را می دهد؛
عباس لشکر حسین ؛
جگر مان را با طعنه هایشان سوزاندند؛
گفتند " سردارتان را کشتیم" و خنده ها سر دادند.
به من بگو ای جانِ ایران؛
با این بغض خفه کننده گلویمان چه کنیم؟
اشک هایمان را دیدند ، طعنه ها سر دادند .
به من بگو قوت قلب هایمان؛
با این داغ عظیم ات چه کنیم؟
علمدار حسین؛
نبودی ببینی اشک حسین را در آوردند؛
نبودی ببینی بغض علی را شکستند؛
نبودی ببینی ، نبودی !
ای ذوالفقار علی؛
داغ رفتنت سنگین بود اما ، می دانی جوشش خونت چه غوغا کرد ؟
خروش ایرانت را دیدی ؟
فریاد انتقامت خواهی سربازانت را شنیدی؟
به گمانم وعده الله نزدیک است؛
ای خونِ پاکِ ریخته شده ، ولله فتح قدس نزدیک است.
و من باور دارم تو را ، که باز می گردی و قدم قدم کنار مولا مهدی (عج) نعره حیدری سر می دهی.
《رفتِه سَردار نَفَس تازه کُنَد برگردد؛
چون ظُھورِ گل‌نرگس، بِہ خُـدا نَزدیک ست》
پس ای نماد اقتدار کشورم؛
تبریک مان را بشنو!
شهادت ات مبارک ای مرد روز های سخت؛
شهادت ات مبارک ای مرد میدان های رزم!
شهادت ات مبارک!
سلام ما را به سید الشهدا (ع) برسان!
سلام ما را به زینب کبری (س) برسان!
سلام ما را به حضرت مادر برسان!
پی نوشت :
بغض هایمان را در گلو نگه می داریم و تمام خشم مان را برای آن انتقام عظیم ذخیره خواهیم کرد که ان شاء الله فتح قدس نزدیک است .



http://s5.picofile.com/file/83966342/IMG_20200509_230846_137.jpg

حرکت موتور اقتصاد کشور، در گرو مشارکت مردم است ، درعین حال دولت هم وظایف مهّمی دارد. یعنی هم قوه ی مجریّه، هم قوه ی مقنّنه و هم قوه ی قضائیّه به عنوان دولت جمهوری اسلامی ، وظایفی دارند که اگر این وظایف را دولت عمل نکند جهش تولید صورت نخواهد گرفت
《رهبر معظم انقلاب 》

تصور کنید قصد دارید با قطار از تهران (مبدا) به مشهد (مقصد) بروید ،
شما به عنوان یک مسافر ، از باجه بلیط مربوطه را خریداری کرده ، در موعد معین ، در کوپه خود جای خواهید گرفت و منتظر خواهید نشست تا سوت حرکت قطار به صدا در آید.

این قطار یک راننده دارد و بر روی مسیر ریل گذاری مشخصی حرکت می کند که از قبل توسط گروهی از کارگران احداث گردیده اند.

اگر ملت ایران را به این قطار تشبیه کنیم ، درک مطلب فوق رهبری ساده تر می شود.

انقلاب اسلامی ایران از بهمن ماه سال ۵۷ به عنوان مبدا شروع ، آغاز به حرکت به سوی مقصد نهایی که ان شاء الله ظهور حضرت حجت (عج) است کرد.

جایگاه رهبری به عنوان کسی که افق های پیش روی امت را تبیین می کند مانند همان باجه فروش بلیط است مبدا حرکت و مقصد را نشان می دهد ، وسیله های نقلیه رفتن از مبدا به مقصد را نشان می دهد و مزایا و معایب هر یک را شرح می دهد.

رئیس جمهور مانند راننده قطار است و وظیفه دارد مسافران قطار را به مقصد برساند.
اگر قطار بر ریل درست قرار گرفته باشد راننده قطار چه حرفه ای چه آماتور زود یا دیر قطار را به مقصد می رساند.
حال اگر راننده یا همان شخص رئیس جمهور حرفه ای باشد با مهارتی که دارد قطار و مسافرانش را با کمترین آسیب (خرابی قطار ، حمله به قطار و .) به مقصد خواهد برد ولی اگر راننده حرفه ای نباشد طبیعتا در مواجه با حوادث غیر مترقبه پیش رو ضعیف عمل کرده و قطار دیرتر از موعد خود به مقصد خواهد رسید.

البته این در صورتی است که قطار بر ریل درست قرار گیرد در غیر این صورت ، هر چند راننده حرفه ای و کار بلد باشد نمی تواند قطار را به مقصد تعیین شده برساند.

سوال این است چه کسی چه کسی قطار را بر ریل درست قرار می دهد؟جواب مجلس است. قوانینی که در مجلس به تصویب می رسد حکم همان ریل گذاری را دارد، چنانچه این قوانین درست تصویب شود رئیس جمهور به عنوان راننده لوکوموتیو مم است بر مسیر صحیح پیش برود و اگر این قوانین صحیح نباشند قطار از مسیر اصلی حرکت منحرف شده به مقصد تعیین شده نخواهد رسید.

اما جایگاه قوه قضاییه در این قطار چیست؟
فرض کنید شما مسافر این قطار هستید ، طبیعتا این قطار طیف گسترده مسافران را در خود جای داده است که برخی به دلایلی موجب آزار و اذیت دیگر مسافرین می گردند اینجا این وظیفه مامور امنیتی قطار (قوه قضاییه) است که با فرد خاطی برخورد کرده ، او را از بقیه جدا و در صورت وم از قطار پیاده کند.

خوب است اکنون جایگاه مردم را نیز مشخص کنیم. توجه داشته باشید این قطار بر ریلی حرکت می کند که از قبل توسط کسی یا کسانی ساخته شده است.
نقش مردم دقیقا نقش همان سازندگان ریل های قطار است. اگر خطوط این ریل ها از جنس ماده اولیه مرغوب باشد و به درستی به هم پیوند یافته و احداث شده باشند قطار مسیر طبیعی خود را از مبدا به مقصد پی می گیرد. این ریل گذاری همان انتخاب های اصلح ملت در انتخاب های مختلف است.

اگر بخواهیم قطار حرکت یک ملت به سلامت به مقصدِ هدفش برسد لازم است تمام ارکان یک جامعه درست و هماهنگ با هم کار کنند.



پی نوشت :
رهبری در بحث تولید یک افق پیش رو را مشخص کرده و در جلسات مکرر توصیه های راهبردی لازم را به نهادهای مربوطه مبذول داشته اند.
اکنون وقت آن است برای رسیدن به این هدف معین ، دولت و ملت همه با هم ، دست به کار جهش تولید شوند.


عکس و تصویر ساز و کار بورس چگونه است؟ فرض کنید شرکتی برای شروع یک کار تولیدی توانایی .


فرض کنید شرکتی برای شروع یک کار تولیدی توانایی لازم دارد اما سرمایه ندارد در مقابل افراد سرمایه داری باشند که فاقد توانایی و دانش لازم برای کار تولیدی هستند ؛
حال اگر سرمایه شخص دوم در اختیار شخص اول قرار گیرد چرخ تولید به حرکت در خواهد آمد و هر دو شخص منفت خواهند برد .
به این میگویند ساز و کار بورس .

حال فرض کنید شخص یا اشخاصی باشند فاقد توانایی و سرمایه لازم جهت کار تولیدی ، اگر این اشخاص ، واسط بین شخص اول و دوم شوند چه پیش خواهد آمد؟

در این صورت شخص واسط ، سرمایه را از سرمایه دار میگیرد اما جای آنکه سرمایه دریافتی را به کالا تولیدی تبدیل نماید ، مبلغ مذکور را به علاوه مبلغی اضافه تر به عنوان سود معامله به واسطه دوم می فروشد و واسطه دوم به همین شکل به واسطه سوم .

در این حالت چه اتفاقی می افتد؟ جواب همان معنی حباب در بورس می شود.
یعنی هر فرد واسطه ، عوض فروش کالا به فرد خریدار از آنجا که قادر به تبدیل سرمایه به کالا نیست ، کالای تولید نشده را پیش فروش می کند .
یعنی سود حاصل از فروش کالای مجازی را دریافت می کند بی آنکه دارنده اصل سرمایه و تولید کننده کالای تولید شده باشد.

و از آنجا که کالایی تولید نشده رسیدی تحت عنوان اوراق بورس به خریدار تحویل می دهد
و به همین شکل واسطه بعدی با خریدار بعدی معامله می کند و این سبب می شود قیمت کذایی کالای تولید نشده رشد صعودی به خود بگیرد .

در این نمونه افراد تازه وارد به بورس همواره مورد سوء استفاده دلالان با تجربه قرار می گیرند بدین شکل که چون با ساز و کار بورس آشنایی چندانی ندارند به سادگی با رشد کاذب سهام هایی که همین دلالان باعث رشد صعودی شان گردیده اند فریب خورده به طمع سود بیشتر سرمایه های بیشتری را برای خرید سهام های مذکور اختصاص می دهند .

واسطه های با تجربه بورس خوب فهمیده اند چه هنگام کدام سهم را بخرند و چه هنگام بفروشند و به این شکل از پول ، پول در آورند.

متاسفانه همین امر سبب می شود سرمایه ای که می توانست به چرخه اقتصادی وارد شود و تولید را به جریان بیندازد توسط واسطه ها به انحراف کشیده شود و عوض رشد اقتصادی تورم شکل بگیرد.

اگر بازار بورس به درستی مدیریت شود و دست واسطه ها از فعالیت های زنده اقتصادی کوتاه گردد ، سرمایه راکد افراد متمول به چرخه اقتصاد بر خواهد گشت ضمن آنکه موتور تولید تولید کنندگان به حرکت خواهد افتاد که در بلند سبب رشد اقتصادی خواهد گردید.


عکس و تصویر چه کسی ظهور حضرت حجت رو نزدیک میکنه؟ تا حالا از خودت پرسیدی چقدر تو .


تا حالا از خودت پرسیدی چقدر تو کوتاه شدن زمان غیبت دخیلی؟

منتظری؟
دعای فرج میخونی؟
امام زمانت رو ندیده دوست داری؟
آفرین تو محبی!

ولی آیا یه محب منتظر واقعی؟
یه محب کی میتونه ظهور مولاش رو تسریع کنه؟

وقتی آسمون و زمین به کامت باشه؛
شاد باشی؛
دغدغه نداشته باشی؛
حرف زدن راحت میشه ، میشی سینه چاک حضرتش.

اما وقتی یه جای زندگیت لنگید چی؟
شروع کردی به گله و شکایت از خدا که انصافت رو شکر چرا من؟
وقتی هوس گناهی به دلت افتاد و لرزیدی اون موقع حضرتش مقابلت مجسم نشد؟

فکر کردی اگه آقا بیاد و آماده نباشی؟
یهو دنبال بهانه بگردی خدایا الان وقت ظهور بود؟

وقتی قبل آمدن وجود مبارکش ، روحتو جلا نداده باشی؛
گناه غرقت کرده باشی؛
حضورش رو بر نمی تابی و برای نبودن کنارش بهانه میتراشی.

محب بودن خوبه ولی شیعه بودن یه چیز دیگه است.
شیعه دلش که لرزید، احترام نگاه مولاش رو نگه میداره.

میدونه اگه روزی حضرت نگاش کنه بپرسه برای تعجیل فرج چی کردی؟
باید جوابش شرمندگی نباشه ، سر به زیر انداختن و عرق شرم نباشه ، کوله بارت پر باشه.
برگرده بگه آقا جان!
فلان روز ، فلان جا ،دیدم نفسم داره بهم غلبه میکنه ؛ برگشتم دیدم داری نگام میکنی، شرم کردم ، گذشتم.

میدونین همین گذشتن ها اگه تو جمع کثیری نمود کنه ظهور محقق میشه؟

وقتی جمع شیعه رشد کرد؛
بستر آمدن خیر مطلق هم مهیا میشه.

برای محقق شدن زمان موعود، فقط پاکی دل و گریه ندبه صبح جمعه و متن بیقراری کافی نیست.

روح باید بزرگ بشه؛
صیقل داده بشه؛
یاد بگیره: فرمان بر باشه؛
یاد بگیره :نفسش مقابل روحش حقیر باشه؛
و لازمه این فرمانبری و حقارت نفس ، ریاضت دادن به روحه.

تبعیت از خلیفه الله تمرین میخواد.
باید قبل ظهور :
یاد بگیری حق و باطلو تمییز بدی؛
یاد بگیری تو غبار فتنه گم نشی ، راه درستو تشخیص بدی و از صراط مستقیم منحرف نشی؛
یاد بگیری کی و کجا وارد میدون بشی؛
باید سربازی آقا رو تمرین کنی و حضرتش رو مقابلت ببینی شاهد و ناظر بر نیات و اعمالت .

لازمه این یادگیری طهارت روحه و این طهارت به دست نمیاد مگه با حراست از دین خدا.

اگه خودتو آماده کردی که چه سعادتی ولی اگه غیر این شد و خودتو خیمه ی مقابل امام دیدی شوکه نشو که قدم قدم گناه ، آدمو از وادی سعادت به جهنم شقاوت میکشونه.

پس اگه واقعا منتظری؟ مراقب قدم هات باش!


پی نوشت:
رمضان بهترین تمرین برای ریاضت دادن به روحه؛
بندگی خاص خدا و زنجیر کشیدن نفس روحو صیقل میده؛
این فرصت طلایی رو از دست نده.


عکس و تصویر سلام ای عزیز ترین پدر دنیا ، ای سایه ی رحمتت سقف محکم زمین ، .

سلام ای عزیز ترین پدر دنیا
،
ای سایه ی رحمتت سقف محکم زمین
،
مولا جان !
،
میخواهم از تو بنویسم ؛
،
از تو ، معجزه تکرار نشدنی خدا !
،
و چه سبقتی گرفته اند از هم این واژگانِ عاشق علی ، از برای گفتن از علی.
،
اما آقای من !
،
مگر میشود از تو راحت نوشت؟
،
از علی عین الله ، ید الله ، اسد الله .
،
و چه سخت از این علی نوشتن !
،
آخر تو را هر جور بنگری ؛ انگار خدا را دیده ای ، در قالب جسم علی
،
تیزی ذوالفقار و نعره حیدریت ،خشم خدا را؛
،
داغی آهن گداخته بر طلب ناحق برادرت ،عدل خدا را؛
،
رزق کوچه های فقیر بر کوله بار نشسته بر دوشت ،بخشش خدا را؛
،
بازی کودکانه ات با طفلان یتیم شهر ،مهر خدا را؛
،
سکوت خار در چشم و استخوان بر گلویت برابر جفاهای بشر ،صبر خدا را؛
،
دادگری منصفانه بر مسند قدرتت ،قضاوت خدا را ؛
،
و هزار صفت خدا گونه تو .
،
انگار خدا تو را آفرید ، تا در هیبت تو بر بشر متجلی گردد؛
،
که چنین آفرین گفت بر خلقتت "فتبارک الله احسن الخالقین"
،
اما این بشرِ جاهل!
چه بد کرد با تن قرآنی ات ، که شب نزول قرآن ، تیغ بر فرق آیه های قرآن زد.
،
مولا جان !
،
گمانم تو از سرِ زمین بسیار زیاد بودی ، که خدا تو را از زمین گرفت ؛
،
و یتیم گذاشت تاریخ را تا ابد ، در حسرت آمدن دوباره ای مثل تو .



حس خوب

نه اینکه ااما همه چیز وفقِ مرادمان باشد اما ، دریغ کردن لبخند -این حسِ خوبِ خدایی- از روحِ در قبضه ی قضای بیرحم سنگدلی نیست؟

بگذار بابت تمام حس های خوبِ ساده انگار گونه ، وجودت شادی را مزه مزه لمس کند.

کمی از آنچه قیاس بین من و او می گویند فرار کن؛

دستِ روحِ خسته ات را بگیر و گوشه ای از ذهنت - این انباری پر شده از خرت و پرت های بیخود حرص آور را - برای تماشای داشته های خاک گرفته در بی توجهی هایت خالی کن.

دقیق شو ، آن ته وجودت را ببین ! برقِ داشته هایت را -این نور واقعی ندیده انگاشته در سایه پر فروغ نورهای خیالی لامپ های رنگین آرزوها و قیاس ها.

باور کن تو بیش از آنچه می پنداری غنی از ثروتی ، فقط کافی است ببینی.

پس پیش از آنکه در سیلابِ سختِ آرزوی نداشته هایت غرق شوی بر قایق داشته هایت سوار شو .


۱۴۰۰ سال پ


سال پیش تفکری به نام یزید گمان میکرد اگر تفکری از جنس حسین را به قربانگاه بکشاند بر جهان حاکم میشود غافل از اینکه حسین خط قرمز خدا بود.
و اکنون ۱۴۰۰ سال است که هر سال این پیکار بزرگ میان سپاه کوچک حسین و لشگر عظیم یزید موقوع میگردد.

چه در سپاه یزید ۱۴۰۰ سال پیش باشی چه در سپاه یزید قرن حاظر اراده الهی بر این است هر کس مقابل حسین - این خط قرمز خدا- بایستد محکوم به فنا در گودال تاریخ خواهد بود.

خدا حسین را آفرید برای دستگیری بشر ، این کشتی نجاتی که بر اقیانوس تاریخ افکنده گردیده تا دست های برافراشته مغروقین را گرفته از هلاکت حتمی برهاند.

به این حتم ، باور داشته باشد نه سپاه حسین هرگز از پاسخگوی "هل من ناصر" مولایش دست میکشد نه سپاه یزید از تقلایش برای زدن این تفکر.

اساس دوگانه ی عزای حسین -سلامت عزادار حسین را که باز کنی به جد درمیابی اصل این شعار حسین را نشانه گرفته است.

امام جامعه فرمودند عزاداری مشروط به رعایت پروتکل های بهداشتی ، یعنی نه عزاداری بی قید و شرط(که عقل سلیم آن را در چنین وضعیت کرونایی نمی پذیرد) و نه کنار نهادن عزای حسین(که اصلِ هدفِ توطئه ی پنهانِ دشمن است)

یادمان نرود این مکتب حسین است که انسان ساز است ، انسانی که پای روضه ی اربابش آموخته است مقابل ظلم بایستد ، از وجودیت حق دفاع کند ، نفسِ بشر را عزیز بشمارد و از هیچگونه ایثار و فداکاری برای هم کیشش دریغ نورزد.

و همین شاگرد دانشگاه حسین است که همواره در بدترین شرایط (جنگ،سیل،زله،کرونا) پیشگام کمک خالصانه به همنوعش گردیده.

اینکه میگوییم اقامه ی عزای حسین از شعائر دین است و نباید زمین گذاشته شود به این خاطر است که حسین که رفت یزید بر جهان غالب میشود و وای بر دنیای بی حسین.


پی نوشت :
حسین آزمون سخت هر سال خداوند است هر بار به طریقی جدید ؛ آنچه این بین مهم است این است ببینی پایان این آزمون تو در کدام طرف این صحنه ی کربلا ایستاده ای ، سپاه حسین یا یزید؟!




اشتباه نکن ؛ نه اینکه دنیا را نخواهم،بلکه بیشتر از تو میخواه.

اشتباه نکن ؛ نه اینکه دنیا را نخواهم،بلکه بیشتر از تو میخواهمش؛

اما دنیای من قدری با دنیای تو تفاوت میکند.
دنیای من وسیع است؛ از زمان فراتر و از مکان گسترده تر است؛
جاودانی است و بی پایان؛بی خزان و همواره بهار است.
میدانی دنیای من زنده و تابنده است؛میرایی ندارد و تاریکی درونش رخنه نمی کند.

یک چشمه آب حیات است؛کافیست جرعه ای از آن بنوشی تا طعم جاودانگی اش را حس کنی.

به من بگو مگر میشود این دنیا را نخواست؟

نقش سردر دنیای من به قلم خود خدا نگاشته اند "حسین".

اصلا میدانی باید به دنیایم قدم نهی و عطر سیب این باغ را خودت استشمام کنی تا بفهمی چه میگویم. مست بویش که شدی تازه تفسیر جاودانی را میفهمی.

و دمی که محو زیبایی نگارش شدی در میابی که چشمانت جز زیبایی نمی بیند ، وجودت جز زیبایی حس نمیکندو زبانت جز به زیبایی به سخن در نمی آید.

آری بهشتِ حسین ، این دنیای ابدیت ، چنین است.

دل از ویرانه دنیا بکن و از تاریکی زمان رها شو و پیش از آنکه به سوی وادی مرگ رهسپار گردی به آغوش "حسین" دست بیاویز که "حسین" اصل حیات است.

و کافیست اراده کند تا به طرفة العینی از چشمه حیاتش سیرابت گرداند.



آخرین جستجو ها

marusolu و اینک آخرالزمان مقالات حرفه ای پایان نامه گفت آهنگ اعتراضات اخیر و ضرورت جراحی اقتصاد ایران اپوکسی،پلی یورتان،آنتی استاتیک،پلی یوریاء و اجرای انواع کفپوش های صنعتی knitogkeyslav escoabidi تبلیغات