کتاب مفهومی شگفت انگیز است. سخنی است که در کالبدِ صفحات و کلمات نهفته گشته. گوینده می گویدش و این خود سخن و مخاطبند که در پیِ هم می روند و می جویند و در پایان یکدیگر را خواهند یافت.
کتاب پلی است از اعماقِ وجودِ گوینده ای، راهگذاری می جوید تا قدم در این راه گذارد. چه بسا که سالیانِ سال از مرگِ گوینده اش بگذرد اما کلام هنوز هم باقی است! می جوید و می جوید و این کابوسِ انتظار، ذره ای بر تصمیمِ راسخش اثر گذار نخواهد بود. این مخاطب است که شاید بعد ها در این جادۀ طویل، بر پلِ کلامی که از اعماقِ گوینده سررشته دارد، گام نهد. پلی که نویسنده بنیاد و شالوده اش را از نهادِ افکارِ خویش نهاده است؛ و این راه می تواند مدت طولانی فکر و ذکرش را به خود وا دارد و مشغولِ خویش کند.
گفتم کتاب سخن است؛ هر سخنی هم گوینده ای دارد، لیک برخی کتاب ها را از زبانِ گوینده نمی شنویم بلکه خواهیم خواند و شاید این مخاطب، هم صحبتش را قرن ها بعد دریابد. چراکه گاه گفته ای هست اما شنونده ای نیست که گوش فرا دهد. گوینده حرفش را نگه می دارد، می نویسد و گوشه ای می گذارد. حرفِ نویسنده در کتاب می ماند و می ماند تا سرانجام شنونده شنونده اش، آن را خواهد یافت. در اینجاست که "ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد" جلوه گر می گردد.
ولی بعضی نویسنده ها، نمی نویسند. بهتر بگویم راستش، بعضی کتاب ها هرگز نگارش نخواهند یافت! در کنجِ دلِ دلتنگِ گوینده می مانند و هیچ گاه شنیده نمی شوند.
چه بغض هایی که یک عالم کتاب شود! گاه فقط یک نگاه خودش کتابی است قطور که تا عمر داری از از یادت نمی رود. کتاب ااماً نوشتاری نیست.
اما آنها که به رشته نوشتار در می آید چطور؟ به راستی در کجا؟! کدام محل است که باید دنبالشان باشیم؟ در کنجی تاریک آیا پیر و فرتوت، خاک می خورند و سرفه می کنند؟ یا در تنهایی خویش غرقِ خوابی عمیق؟! خانۀ کتاب ها را جست و جو کنیم! ده ها، صد ها، هزاران کتاب چشم به راهند! وه که انتظار چقدر تلخ و سنگین است!. بهتر است بیشتر معطل نکنیم! ناگفته نماند، شاید هم پشتِ یک ویترین روی جلدش برچسبِ قیمت باشد.
ممکن است باور نکنی اما سخن هایی هست که قیمت دارند! برایش پول می دهی، بها می دهی، وقت می گذاری – البته امیدوارم اینها را صرفِ سخنی کنی که ارزشمند باشد – که آن سخن یقیناً قیمت دارد! بحثِ ارزش شد؛ یاد دارم دوستی می گفت:"کتاب ها مثلِ آدم ها هستند". تعجبی هم ندارد! هر چه باشد کتاب سخن است و سخن از گوینده اش سرچشمه می گیرد و وابسته به اوست که این سخن، چون خس و خاشاک شود یا درّی بگردد که غواص برای یافتنش تا کفِ دریا خواهد آمد، صدف را خواهد شکافت و گوهرِ معنا و محتوا را از آن برخواهد چید!
بگذریم؛ به راستی "از روی بعضی هایش باید مشق نوشت." اینهایند که همگی را به حیرت و شگفتی باز خواهند داشت. اینهایند که دلِ کوه را آب می کنند. اما در مقابل. "بعضی را باید نخوانده دور انداخت!" حتی ارزش آن را ندارد که لحظه ای هم صحبتشان شوی! کافی است جایی گیرت بیاورد تا با چرندیاتش روح پاکت را مسموم کند، ذهنِ زیبایت را تاریک و بیمار کند. همان بهتر که دو دستی تقدیم زباله دانی شان کنی! کتاب خوب به تو خواهد آموخت آنچه را که می بایست بدانی و انجام دهی. بستگی دارد نویسنده یا همان گوینده چه می خواهد؟ می خواهد از مهربانی سخنی جای گذارد که آیندۀ تو را روشن و زیبا سازد یا شاید تنها دلنوشته ای است.
داستانی و افسانه ای ایست که گاه درسِ زندگی را به تو خواهد آموخت و گاه تو را به دلتنگی های ناگفتۀ نویسنده آگاه می کند. از کیفیتِ سخن، گوینده را بشناس! کتاب همچون شناسنامه ای ایست که گوینده را به تو می شناساند، شناختی که شاید هیچ وقت در یک دیدارِ روزمره و ساده برایت حاصل نشود! شاید بتوان گفت کتاب، داستانِ خود نویسنده / گوینده است! داستانی که تو را مدی به فکر فرو خواهد برد و تو در اندیشۀ آنی که چه خصلت هایی در گوینده او را به این حرف ها وا داشته است؟
پی نوشت :
متن بالا توسط برادر کوچکترم نوشته شده امیدوارم از خوندنش لذت برده باشین! انتخاب تصاویر با خودم بود.
درباره این سایت